دختر آسموني
 
دختر آسموني
شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, :: 23:39 ::  نويسنده : ريحون

دوستای گلم اگر دستبند دوستی و بافتنش رو دوست دارید به این وبلاگ سر بزنید الگوهای جدید و قشنگی واستون میزارم حالشو ببرین مهر شده

 

 

www.friendship.blogdehi.com

دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 1:49 ::  نويسنده : ريحون

 دلم میخاد یه جا باشم تنهای تنها فقط خودم باشم و خودم نه کسی دوسم داشته باشه نه کسی و دوست داشته باشم چون همش وظیفه اس احساس مسئولیت فکرم مشغوله اشکم دم مشکمه بی انگیزه ام انقدر بهم حکم شده که چه کارایی خوبه چه کارایی بد خسته از روزمرگی خسته از دوست داشتن و دوست داشته شدن خسته از درس و کار خسته از پدر و مادر طالب شادی واقعیم یه خنده و خوشی از ته دل تو این اوضاع کسی که دوسش داری بهت بگه یه شک میخا میخام پول دستم اومد برم تنها مسافرت خوش بگذرونم یعنی چی؟؟؟؟؟؟یعنه تو توی خوشیش جایی نداری یعنی حتی تو ام واسش خسته کننده شدی یعنی برو بمیر یعنی. . .  . 

کلا زندگی تعطیل انقدر بکش تا بالا خره یه روز خدا بهت لطف کنه بمیری 

والا بهتر از این زندگیه فلاکت بار و پر از عذابه 

یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, :: 20:43 ::  نويسنده : ريحون

 بزار اسمم روی  اسم تو بمونه    

 نزار این جدایی دستمو بخونه 

نزار این روزای خوبمون تموم شه      

نمیخام که زندگیم بی تو حروم شه

دل من هیچکس و غیر تو نمیخاد      

با دل هیچکی به جز تو راه نمیاد

اخه تو عشقمی جز تو کیو دارم      

 که شبا سر روی شونه هاش بزارم

بی تو تموم دنیام         بی تو حروم رویام          

  این دل بی تو میمیره

دنیام بی تو هیچه       عطر تو میپیچه          

 این دل بی تو میمیره

فکر میکردم که برات عادیم خسته شدی    

  عزیزم نفهمیدم شاید تو وابسته شدی

کاش بدونی که نگاتو به یه دنیا نمیدم        

عشق من بودی و من بودنتو نفهمیدم

بی تو تموم دنیام         بی تو حروم رویام          

   این دل بی تو میمیره

دنیام بی تو هیچه       عطر تو میپیچه        

   این دل بی تو میمیره

   

 

دوست داشتم اهنگشو همینطوری خاستم بنویسمشخیلی عشقولانه اس

یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:, :: 23:37 ::  نويسنده : ريحون

 میبینم که چند وقتیه نیستم خب دیگه مشغله زیاد و شوهر و بچه و . . . .  وقتی نمیمونه که

خب چی بگم بهونه نیارم یکی نیس بگه تو که بیکار تر از خودت خودتی درس ام که نمیخونی اون غیبتای سر کلاسم که  . . . . (منظور پیچوندن خودمونه)خو حد اقل یه سر به این وبلاگ بزن.راستش اون موقع که تصمیم گرفتم این وبلاگ و بزنم یه دوستی داشتم که به اسرار اون این وبلاگ به وجود اومد سر کل کل اولش بعدم کم کم علاقه مند شدم و تند تند بهش سر میزدم الان قریب 2سال که دیگه حس و حال چیز نوشتن ندارم قبلا تا بیکار میشدم یه خودکار بر میداشتم و رو یه تیکه کاغذ هر چی گیرم میومد مینوشتم و اگه خوب میشد اینجا منتقل میکردم ولی حالا دیگه دستم به قلم نمیره اصلا مثل قبلنا ذوق و شوق این کارارو ندارم .هییییییییییییییییییی پیر شدیم دیگه دوستای خوب و که از دست میدن ادما زود شکسته میشن زود بی اعصاب میشن و به جای اینکه کم کم پیر شن تند تند پیر میشن.

البته البته از اونجایی که همیشه خانوما 14 سالشونه منم پیر نشدماااااااا ولی تو بعضی کارا انگیزه قدیمم و ندارم مثل همین وبلاگ نویسی و این حرفا دیگه.

یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : ريحون

اووووووووووووف جاتون خالی امروز از کلاس اومدم بیرون یکی از دوستام و ببینم بعد قرار بود از کیفم بهش چیزی بدم

منم پرو پرو رفتم جلو چشم استاد کیفم برداشتم اومدم بیرون پشت سرم استاد در و بست (از این کلاسا که فقط از داخل درش باز میشه)خلاصه دیگه مارو راه نداد بریم تو.راستش تا حالا استادی باهام اینطوری باهام رفتار نکرده بود بهم بر خورد البته منم یه مقداراتی پرووووو تشرف دارم.باز خوبه از این کلاسایی بود که من و جو گرفته بودم درس میخوندم غیبت ام نداشتم(حتی یه بار)اینا هست که خیالم راحته نمیندازتم.

به نظر میرسه هفته دیگه باید برم پاچه خاری خیلی عصبانی بودااااا.

 

 

نتیجه اخلاقی:خیلی پرو نباشین

دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, :: 19:23 ::  نويسنده : ريحون

خسته از همه چیزم دیگه کم اوردم هر کی تو جال خودشه نه یه مامان درست جسابی دارم نه بابایی همه به فکر مامانم ام اونم که فقط بلده دق دلیشو سر من خالی میکنه هر کار میکنم اخرم طلبکاره دیگه هیچی نمیخام دوست دارم تنها باشم فقط همین

 

چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:, :: 22:14 ::  نويسنده : ريحون

خدای بزرگم بهم قدرت بده تا به چیزی که میخام برسم خدایا علمی به من عطا کن jh راه درست و انتخاب کنم خدایا دیگه با تو نمیخام رسمی حرف بزنم خسته ام خودت با مرامی میدونی من چی میخام یه حالی به ما بده دیگه.من نوکرتم

پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: 18:58 ::  نويسنده : ريحون

تا حالا شده یه مدت طولانی یه چیزیو بخواین بعد به رسیدنش نزدیک بشین؟؟؟؟؟

من الان اینطوریم ولی پر از استرس دارم میمیرم ووووووووی نمیدونین کهههههههههههههه

تورو خدا هر کی اینو میخونه واسم دعا کنه کارم okبشه

سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : ريحون

قاطی کردم بد جور توی بزرگترین تصمیم زندگیم موندم نمی دونم همین طرف بمونم یا از همه چیزایی که الان دارم بگذرم و برم سراغ چیزی که فکر میکنم درست تره

کاش به دنیا نیومده بودم

شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 23:17 ::  نويسنده : ريحون

خیلی باحاله وقتی نوشته های قدیمیتو میخونی یاد اون موقع که کجای زندگی بودی و وقتی اینو مینوشتی چه حالی داشتی میفتی عججججججججججججب

به این میرسی که تو این مدت چقدر همه چیز عوض شده حتی خودت افکارت

سال پیش توی فلان روز چه حس و حالی داشتی ولی امسال یه جور دیگه بوده میتونی خیلی راحت تر تغییرات و لمس کنی.مثل عکس میمونه اون تغییرات ظاهری و نشون میده این نوشته ها و خاطرات تغییرات درونی و زندگی و یاد اوری میکنه به صورت مستند.اووووووووووووووووووف رفتم تو فاز فلسفییییی

 

بیخیال بابا این چیزا به ما نیمیاد.قدیما خل بودم الان خل تر شدم.همین

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید. در ضمن حتما نظر بدين خوشحال ميشم.
نويسندگان